اعتبار ات مالی کارگزاران و شمشیر دو لبه
جرات نمی کنم نگاهم را به سمت صورتش ببرم. از صدای نفس های تند اش و فرت و فرت بینی اش می فهمم گریه می کند.می دانم باید چیزی بگویم ولی نمی دانم چه بگویم. دهان را باز می کنم که بگم تقصیر خودت است نباید اینقدر اعتبار می گرفتی، نباید طمع می کردی، نباید…