اقتصاد کلاسیک (به انگلیسی Classical economy) به اندیشه اقتصادی اقتصاددانان از اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم در کشورهای سرمایهداری غربی میگویند که اولین نظریه پرداز آن آدام اسمیت است.
آدام اسمیت در سال 1776 میلادی کتاب معروف خود را تحت عنوان ثروت ملل منتشر کرد که تا امروز به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده است و هنوز مورد توجه و استناد اقتصاددانان است. آدام اسمیت را پایهگذار اقتصاد مدرن و اقتصاد کلاسیک مینامند.
عناوین مطلب:
آدام اسمیت؛ پدر اقتصاد کلاسیک
سایر اعضای مکتب اقتصاد کلاسیک عبارتاند از: مالتوس، دیوید ریکاردو، جان استورات میل و جرمی بنتهام.
این افراد معتقد بودند که رفتار اقتصادی افراد تابع نفع شخصی آنهاست و اگر بدون دخالت دولت در اقتصاد افراد دنبال کسب نفع شخصی خود اقدام کنند، اقتصاد به تکامل و تعالی میرسد.
اقتصاددانان کلاسیک معتقد به دستی نامرئی هستند که اقتصاد را خود به خود به تعادل میرساند. این دست نامرئی همان تعقیب نفع شخصی است که برای مصرفکننده رسیدن به حداکثر ارضاء خواسته و نیازهایش و برای تولیدکننده دستیابی به حداکثر سود ممکن است.
کلاسیکها معتقد بودند که تنها مکانیسم بازار آزاد یعنی عملکرد نیروهای مربوط به عرضه و تقاضا و برخورد این دو با هم است که سیاستهای تثبیتکننده اقتصادی یعنی عوامل جلوگیری کننده از بیکاری و تورم را به وجود میآورد.
آنها همچنین عقیده داشتند که عوامل مؤثر بر رشد تولید اقتصاد یعنی پیشرفت، فنآوری، تشکیل سرمایه و رشد جمعیت (عواملی که در انتقال منحنی عرضه کل مؤثر هستند) تحت تأثیر کنترلهای کوتاهمدت اقتصادی کلان قرار نمیگیرد.
ولی سطح عمومی قیمتها و تورم و ضد تورم تحت تأثیر سیاستهای پولی قرار میگیرد و سیاستهای مالی یعنی دستکاری در بودجه نمیتواند بر اقتصاد اثر بگذارد.
اما اقتصاددانهای جدید که بر سمت عرضه تأکید دارند و نظریاتشان بر تئوریهای کلاسیک استوار است در تأیید اثر سیاست مالی بر اقتصاد میگویند:
نرخ مالیات میتواند بر عرضهی کل اثر داشته باشد و نرخ مالیات بر درآمد اگر کاهش یابد عرضه کار و لذا عرضهی کالا و از آنجا عرضه کل بالا میرود؛ بنابراین سیاست مالی بر عرضهی کل اثر میگذارد.
مکتب کلاسیک (نظریه لیبرالیسم اقتصادی)، بر اساس فلسفه اصالت فرد در امور اقتصادی، در سال 1776 میلادی در انگلستان بنیان گذاشته شد.
آدام اسمیت (1790-1723) دانشمند اسکاتلندیالاصل انگلیسی در این سال کتاب معروف خود را تحت عنوان پژوهشی درباره ماهیت و علل ثروت ملل انتشار داد. با این کتاب، او بهعنوان بنیانگذار علم اقتصاد و مکتب کلاسیک شناخته شد.
کتاب اسمیت جامعترین کتابی بود که تا آن زمان راجع به سازمانهای اقتصادی نوشته میشد و ضمناً اولین کتابی بود که در قرن هیجدهم با روشی نو و بنیانی علمی در علم اقتصاد نگاشته میشد.
در سال 1871 با ظهور اقتصاددانانی مانند ویلیام استانلی جونز، کارل منگر و لئون والراس، هر سه با تأکید بر اهمیت و اصالت مطلوبیت، مکتب نئوکلاسیک را پایهگذاری کردند و مکتب جدید دیگری به اقتصاد ارائه گردید.
مهمترین اصول اقتصاد کلاسیک
1. حداقل دخالت دولت؛ اولین اصل مکتب کلاسیک این است که بهترین دولت دولتی است که حداقل دخالت را در امور دارا است.
این اصل به اصل لسفر معروف است. اصطلاح لسفر یک اصطلاح فرانسوی (lassiez faire: let them do it) و به معنای «بگذار بگذرد» است.
نیروهای بازار آزاد و رقابتی، تولید، مبادله و توزیع را هدایت و راهنمایی خواهند کرد. اقتصاد بهگونهای عمل میکند که به خودی خود، خودش را اصلاح کرده و تمایل به سمت اشتغال کامل، بدون دخالت دولت در آن وجود دارد. دخالت دولت تنها باید محدود به اعمال حقوق مالکیت، تمهیدات دفاع ملی و تعلیم و تربیت عمومی شود.
2. رفتار اقتصاد مبتنی بر حداکثر کردن منافع شخصی؛ اقتصاددانان کلاسیک بر این باورند که رفتار بر پایه حداکثر کردن منافع شخصی، اساس طبیعت بشر را تشکیل میدهد.
در آن تولیدکنندگان برای به دست آوردن منافع، به تولید کالاها و خدمات میپردازند، کارگران برای به دست آوردن دستمزد، خدمات نیروی کارشان را ارائه میدهند و بالاخره مصرفکنندگان، برای ارضای خواستههایشان کالاها را خریداری خواهند کرد.
3. هماهنگی و عدم تضاد بین منافع شخصی و اجتماعی؛ اقتصاددانان کلاسیک در مجموع بر هماهنگی منافع در یک اقتصاد بازار تأکید داشتند. بهطوری که افراد با تعقیب و دنبالهروی منابع فردی خودشان، بهترین منافع را برای جامعه به وجود خواهند آورد.
4. اهمیت داشتن تمام منابع و فعالیتهای اقتصادی؛ کلاسیکها به این موضوع اشاره میکنند که تمام منابع اقتصادی از قبیل زمین، نیروی کار، سرمایه و توانایی مدیریتی و به همین صورت تمامی فعالیتهای اقتصادی از قبیل کشاورزی، تجارت، تولید و مبادلات بینالمللی همگی در تجمع ثروت ملل دخالت و شرکت دارند.
در حالیکه پیشگامان آنها یعنی مرکانتلیستها و فیزیوکراتها بر این باور بودند که ثروت از راه تجارت و کشاورزی به دست خواهد آمد.
5. رشد اقتصادی بلندمدت؛ مسئله اساسی در اقتصاد کلاسیک، رشد اقتصادی بلندمدت است. اقتصاددانان کلاسیک، اقتصاد را عمدتاً از مقوله کلان میدانستند و بهجز موارد بسیار کمی، دغدغه اقتصاد خردی نداشتند. اقتصاددانان کلاسیک، اصولاً عالمان اقتصاد کلان بودند و به مسئله تخصیص اقتصادی منابع در اقتصاد خرد توجهی نداشتند.
بیشتر بخوانید: اقتصاد چگونه شکل میگیرد و چطور رشد میکند؟
پایههای نظری مکتب اقتصاد کلاسیک
مهمترین پایههای نظری اقتصادی مکتب کلاسیک را که در ارتباط مستقیم با نظام اقتصاد سرمایهداری است و در واقع توضیحدهنده فلسفه و نحوه عملکرد این نظام است را میتوان در دو نظریه خلاصه کرد:
1. انسان اقتصادی؛ محور نظریات کلاسیکها را انسان اقتصادی تشکیل میدهد؛ که بر مبنای اصول عقلانی اقتصادی رفتار میکند. حس خودخواهی، یک نیروی مؤثر پویا برای وقایع اقتصادی است.
رفتار عقلانی انسان، تصمیمات او و وقایع را قابل محاسبه و پیشبینیپذیر میکند و در عین حال عکسالعمل انسان را در برابر آمار و اطلاعات موجود، خالی از خطا میسازد. همین محاسبه پذیر بودن تصمیمات انسان، یکی دیگر از زمینههای نظریه مکانیسم بازار و تعادل خودکار را فراهم میکند.
2. مکانیسم بازار؛ بسط آزاد خودخواهی، به خودی خود از طریق عمل نیروها، به هماهنگی اقتصادی میانجامد که در نتیجه به تعادل مستمر منتهی میشود. این همان دست نامرئی است که به گفته اسمیت بازار را هدایت میکند. از حس خودخواهی، اصل رقابت نیز سرچشمه میگیرد؛ که یک عامل اجتماعی را شکل میدهد.
رقابت، حس خودخواهی افراد را در چارچوب خود هدایت میکند. برنامههای اقتصادی افراد که بهوسیله رقابت آزاد تنظیم شدهاند، از طریق مکانیسم قیمتها در بازار تلفیق شده و به این وسیله، تعدیل بهینه علایق صورت میپذیرد.
توماس رابرت مالتوس
اقتصاددانان کلاسیک (لیبرالیستهای کلاسیک) را به دو دسته میتوان تقیسم کرد. یک دسته اقتصاددانان خوشبین مانند آدام اسمیت، ژان باتیست سه و باستیا و یک دسته بدبینها مثل رابرت مالتوس، دیوید ریکاردو و جان استوارت میل هستند.
دسته خوشبینها به پیروی از عقاید سردسته کلاسیکها (آدام اسمیت) عقیده داشتند؛ که اصالت فرد و نظامهای اقتصادی یا جریان طبیعی اقتصاد، موجب رفاه و خوشبختی جامعه خواهد شد و دسته بدبینها ضمن قبول همان قواعد، اجرای آزاد همان قوانین مکشوفه را موجب فقر و بر اثر آن، سرانجامی شوم و آیندهای تاریک برای جامعه انسانی پیشبینی میکردند.
مالتوس با نظریه افزایش جمعیت و ریکاردو با نظریه افزایش رانت (بهره مالکانه)، آنچنان احساس بدبینی به آینده به وجود آورده بودند که به علم نوبنیاد اقتصاد، علم شوم لقب داده شد. در این میان، عقاید استوارت میل بینابین و در حقیقت سنتزی از دو جریان فکری شد.
هرکدام از اقتصاددانان کلاسیک، در برخی از ابعاد، نقشآفرینی نسبی بیشتری داشتهاند. آدام اسمیت در پیوند دادن اندیشه اقتصاددانان قبلی و طراحی نظام کلی کلاسیک، آغازگر راه است و پایههای اولیه را مستحکم میکند و حلقهی ماقبل کلاسیک و کلاسیک را میسازد.
ریکاردو، بنتام و مالتوس بدنه علم و مکتب را ساخته و تکامل میبخشند. استوارت میل کلاسیک را به اندیشههای بعد از کلاسیک پیوند میزند. اگر اسمیت حلقه گذار پیش از کلاسیک است، میل رساننده پیام به بعد از آن است.
متفکران اصلی تکامل دهنده اندیشه کلاسیک بهویژه آدام اسمیت، ریکاردو، مالتوس، استوارت میل و حتی بنتام تقریباً همگی از اندیشههای جامع در اقتصاد، سیاست، فلسفه و اخلاق برخوردار بودهاند.
یکی از نقشهای مهم اقتصاددانان کلاسیک، پردازش بحثهای اولیه متدولوژی اقتصاد، بهصورت تدوین روش برای صورتبندیهای نظریهها و تحلیل علمی در اقتصاد است. به این صورت که تقریباً تمامی عناصر ابزارهایی که در علم اقتصاد امروز به کار میرود، در آن زمان تعریف و استفاده شدهاند.
هرچند صاحبنظران سودا گرایی (مرکانتلیستها) و طبیعتگرایی (فیزیوکراتها) از نظر تاریخ، مقدم بر کلاسیکها هستند و در شکلگیری عقاید کلاسیک نقش داشتهاند، در عین حال، صورتبندی مکتب کلاسیک بهطور مستقل، از خلاقیت ویژهای برخوردار است.
اندیشههای اقتصادی پس از کلاسیک، چه نئوکلاسیک که تکامل دهنده آن است و چه مارکسی، نهادی و تاریخی که منتقدان آن هستند، بدون شک، به نحوی خوشهچین کلاسیکها بودهاند (البته خود نیز رهآورد مخصوص خود را داشتهاند).
منتقدین مکتب اقتصاد کلاسیک
علاوه بر بدبینیها و اختلاف نظرهایی که در میان اقتصاددانان کلاسیک نسبت به بعضی از اصول و مبانی این مکتب وجود دارد، معارضان مکتب کلاسیک که در واقع، اصول اولیه مکتب کلاسیک و نظام اقتصاد سرمایهداری را مورد تردید قرار داده و یا نفی کردهاند به دو گروه عمده تقسیم میشوند.
یک گروه سوسیالیست هستند؛ که از اساس، معتقدند نظام اقتصاد سرمایهداری با اصول خود هرگز قادر به حل مسائل و مشکلات اقتصادی و اجتماعی نیست و به همین دلیل، نظام اقتصادی خود را با اصولی کاملاً متضاد با اصول نظام اقتصاد سرمایهداری ارائه میکنند و گروه دوم غیر سوسیالیستها هستند؛ که مکتبهایی را در مقابل مکتب کلاسیک به وجود آوردهاند.
از آن جمله میتوان به اقتصاددانان مکتب تاریخی، نهادگرایان و کنیزینها اشاره کرد.
همچنین نظریات مکتب کلاسیک در طول دوران عمر خود توسط اقتصاددانان بدبینی مانند مالتوس و ریکاردو و همچنین مارژینالیستها (نئوکلاسیکها) در مقاطع مختلف به چالش کشیده شده است. بهطور کلی اندیشمندان مختلفی از مکاتب مختلف تا پایان قرن نوزدهم اندیشههای کلاسیک را نقد کرده و به چالش کشیدهاند.
یکی از مهمترین این افراد جان مینیارد کنیز بود که سه انتقاد جدی را به این مکتب وارد کرد:
- به عقیده وی در بازار کار کمبود تقاضا برای نیروی کار وجود دارد؛ زیرا به دلیل بدبینیهای بنگاهها نسبت به آینده، سرمایهگذاری کمتری صورت میگیرد.
- در بازار محصول، به دلیل آنکه مصرف تابعی از درآمد است و بیکاری حاصله، درآمدها را کم کرده است؛ نتیجتاً مصرف نیز کم شده و مازاد عرضه و خدمات به وجود میآید.
- در بازار داراییها، به دلیل وجود همان بدبینیها و در نتیجه، احتمال وجود دام نقدینگی، تقاضای پول افزایش یافته و بنابراین افزایش بیشتر حجم پول نمیتواند هیچگونه اثری بر روی میزان بهره داشته و آن را کاهش دهد. در نتیجه، هیچگونه انگیزهای برای افزایش سرمایهگذاری و به تبع آن، تولید ناخالص ملی و اشتغال به وجود نیامده و احتمال باقی ماندن اقتصاد در شرایط رکود، همچنان ادامه خواهد یافت.
البته نباید فراموش کرد که جدیترین منتقدان مکتب کلاسیک، اندیشمندان مکاتب سوسیالیسم و مارکسیسم و بهویژه خود کارل مارکس بودهاند.
سرانجام، ناهمخوانی نظریات اقتصاددانان کلاسیک با واقعیتها و انتقادات شدید سوسیالیستها و پیروان مکتب تاریخی به اصول مکتب کلاسیک، تجدیدنظر در اصول مکتب کلاسیک را ضروری مینمود.
بدین ترتیب استانلی جونز انگلیسی در سال 1871 یعنی 4 سال بعد از انتشار کتاب سرمایه کارل مارکس، کتاب خود را با نام «نظریه اقتصاد سیاسی» منتشر کرد و اصول و نظریات اقتصاد کلاسیک، یعنی دانش اقتصاد سرمایهداری را بر اساس مطلوبیت، مورد تجدیدنظر قرار داد. به این ترتیب مکتب نئوکلاسیک (مارژینالیست) شکل گرفت.
شاید سوالی در ذهن شما شکل بگیرد که تفاوت اقتصاد کلاسیک و نئوکلاسیک چیست؟
در حقیقت نئوکلاسیکها همان اصول کلاسیکها را، در زمینه آزادی و رقابت و منافع شخصی پذیرفتند، منتها اصل مطلوبیت را جایگزین نظریه ارزش-کار کردند و برخلاف کلاسیکها که عامل تعیین قیمت را در نیروی کار و در طرف عرضه میدیدند، آنها عامل تعیینکننده ارزش و قیمت را در مطلوبیت دیده و در سمت تقاضا جستجو میکردند.
با پیدایش مکتب مارژینالیسم و بازسازی نظریات کلاسیک اصول این مکتب و نظام، اقتصاد سرمایهداری دچار تغییر نشد و اصول لیبرالیسم اقتصادی، رقابت و تعادل اقتصادی خودکار به قوت خود باقی ماند.
«اقتصاد کلاسیک» مربوط به دوره ای در تاریخ اندیشه اقتصادی از سال 1750 تا 1870 میلادی است که در آن گروهی از اقتصاددانان عمدتاً انگلیسی، کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت را به عنوان مبنا برای تحلیل تولید، توزیع و مبادله کالاها و خدمات در اقتصاد سرمایهداری قرار دادهاند.
از نظر مارکس، اقتصاد سیاسی کلاسیک در قرن هفدهم با پتی آغاز میشود و با ریکاردو پایان مییابد. از نظر کینز مکتب کلاسیک با ریکاردو آغاز میشود و با پیگو پایان مییابد.
نخستین پرسش این است که کدام یک: آدام اسمیت یا ریکاردو، اقتصاد کلاسیک را تأسیس کردهاند. در پاسخ میتوان گفت که آدام اسمیت موضوعات اصلی را مطرح کرد که اقتصاددانان تا قرن بعد از وی درباره آن به بحث میپرداختند، اما هنوز تردید وجود دارد که سنت اسمیتی با انتشار کتاب «اصول اقتصاد سیاسی و مالیات ستانی» ریکاردو در 1817 منتقل شده باشد.
برخی نویسندگان پافشاری کردهاند که اسمیت تأثیر دیرپایی بر ویژگی اقتصاد کلاسیک داشته است نه ریکاردو. بر اساس گفته آنها نظام نظری ریکاردو حتی توسط پیروان پر و پا قرص ریکاردو در دهه بعد از مرگ وی (در 1823)، رد شده است.
جان استوارت میل
نویسندگان بعدی مانند: جان استوارت میل و جان الیوت کرنز تا دهه 1870 میلادی از قضیه مرکزی ریکاردو پیروی میکردند مبنی بر این که میزان سود و در نتیجه انباشت سرمایه به هزینه نهایی تولید کشاورزی بستگی دارد.
ایدههای اسمیت و ریکاردو جریان اقتصاد کلاسیک را شکل داد. اقتصاد کلاسیک شامل نظریههای زیر بود:
نظریه ارزش مبتنی بر مطلوبیت؛ استفاده از نیروهای عرضه و تقاضا در تعیین قیمتهای بینالمللی؛ نظریه اشباع عمومی بازار و قانون بازارهای سی.
بنا بر این تمامی مبانی نظریهپردازی اقتصادی در دوره 1770 تا 1870 میلادی متعلق به مجموعهای از اندیشههای به ارث گذاشته شده توسط آدام اسمیت و دیوید ریکاردو است. پایان اقتصاد کلاسیک در دهه 1870 است که «انقلاب نهایی» اتفاق افتاد.
در دهه، 1970 بهطور همزمان سه کتاب درباره اقتصاد کلاسیک منتشر شد. بازنگری اقتصاد کلاسیک، توسط توماس سوول (1974)، «ساختار نظریه اقتصاد کلاسیک»، توسط رابرت اگلی (1974) و «اقتصاددانان کلاسیک» توسط دنیس ابراین (1975).
از این سه، رابرت اگلی وسیعترین دوره زمانی را برای «نظریه اقتصادی کلاسیک» در نظر گرفته است، بدین ترتیب که با فیزیوکراتها در دهه 1750 آغاز میشود و با نظریه والراسی تعادل عمومی در دهه 1870پایان مییابد.
از نظر اگلی نه تنها کل اقتصاد کلاسیک میتواند بر حسب یک چارچوب مفهومی واحد تعریف شود بلکه این چارچوب در اساس حول مفهوم خاصی از سرمایه میچرخد، یعنی موجودی از کالاهای واسطهای که در دورههای تولیدی، سرمایهگذاری شده است.
سوول تعریف سنتی اقتصاد کلاسیک را میپذیرد مبنی بر این که مکتب کلاسیک در عمل مکتب آدام اسمیت است.
از نظر سوول، سنت کلاسیک شامل مجموعه مشترک از پیشفرضهای فلسفی، روشهای مشترک تحلیل و نتایج مشترک مربوط به موضوعات تحلیل اساسی اقتصادی است و شامل قضایای مهمی مانند نظریه ارزش مبتنی بر کار، نظریه جمعیت مالتوس، قانون سی و نظریه مقداری پول و نظریه مسیر رشد تعادلی یکنواخت اقتصاد.
سخن پایانی
اقتصاد کلاسیک Classical economy به اندیشه اقتصادی اقتصاددانان از اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم در کشورهای سرمایهداری غربی میگویند که اولین نظریه پرداز آن آدام اسمیت است.
آدام اسمیت در سال 1776میلادی کتاب معروف خود را تحت عنوان ثروت ملل منتشر کرد که تا امروز به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده است و هنوز مورد توجه و استناد اقتصاددانان است. آدام اسمیت را پایهگذار اقتصاد مدرن و اقتصاد کلاسیک مینامند.
در این مقاله به بررسی مبحث اقتصاد کلاسیک پرداختیم و جنبههای مهم ان و همچنین تفاوتهای آن را با دیگر نظریههای اقتصادی بررسی کردیم. لطفا نظرات و تجریبات خود را در مورد مقاله با ما به اشتراک بگذارید.
مقالات مرتبط:
شما در بورس، علاوه بر خرید و فروش سهام:
- میتوانید در داراییهایی مانند طلا و مسکن سرمایهگذاری کنید
- در صندوقهای سرمایه گذاری بدون ریسک، سود ثابت بگیرید
برای شروع سرمایهگذاری، افتتاح حساب رایگان را در یکی از کارگزاریها انجام دهید:
نام شرکت | ویژگیها | امتیاز | لینک ثبتنام |
---|---|---|---|
کارگزاری آگاه |
|
برای سرمایهگذاری و معامله موفق، نیاز به آموزش دارید. خدمات آموزشی زیر از طریق کارگزاری آگاه ارائه میشود: